معنی grow up به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

American: ˈɡroʊ ˈʌp British: ɡrəʊ ˈʌp

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

(شخص) بزرگ شدن، رشد کردن، (حیوان) بالغ شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- She grew up to be a good teacher.

- در بزرگی معلم خوبی شد.

- This is the neighborhood where my father grew up.

- این محله‌ایست که پدرم در آن بزرگ شده است.

phrasal verb

(دوستی، عادت، دلوابستگی) به وجود آمدن، شکل گرفتن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grow up

phrasal verb Mature and become an adult
phrasal verb Start to develop; to flourish
phrasal verb Stop acting as or like a child

ارجاع به لغت grow up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «grow up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grow up

لغات نزدیک grow up

- grow into
- grow out of
- grow up
- grower
- growing

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel